تحشیه

یک جور مواجهه با جنگ

تحشیه

یک جور مواجهه با جنگ

بدون عنوان

شنبه, ۸ تیر ۱۴۰۴، ۱۱:۰۵ ق.ظ

دیگری عزیز

امروز اولین صبحی‌ست که بعد از تمام این ماجراها، اینترنت در حد معقولی‌ست و با نسبت خوبی به فیلترشکن وصل می‌شود و اسپاتیفای هم. قبل‌تر که آرمان‌های دوران جوانی‌ام را حفظ کرده بودم، سوندکلود را ترجیح می‌دادم. چرا که یوزر-محورتر است و آرتیست‌های مهجورتری در آن فعالیت می‌کنند و از آن مهم‌تر، سرمایه سوندکلود مانند اسپاتیفای، به ساخت سلاح بر علیه صلح جهانی کمک نمی‌کرد. اما بیش از سه سال است که حالا اسپاتیفای‌محورم. چرا که مانند سوندکلود مشکلی با افزودن بیش از ۵۰۰ ترک در یک پلی‌لیست ندارد و این نکته مهمی بود برای من. به‌قدر فروختن آرمان‌هایم.

 

هرچه بیش‌تر می‌گذرد، بیش‌تر از مواضع خودم کوتاه می‌آیم. یعنی اون اعتقاد راسخ به درست‌بودگی ایده‌ها را از دست می‌دهم. اما در عین حال، توانایی پذیرش دیگری را هم از دست می‌دهم. یعنی نه معتقد به خودمم و نه دیگری و اصلا شاید به قول ا. نکته‌ش اینه که "هیچ کدوم نیست. هیچ کدوم نبودنه نکته‌ش."

 

دیگری عزیز،

حتما می‌دانی که سخت‌ترین کار در شنبه‌ها، خرید شیر تاریخ روز است. معمولا زودتر از ساعت ۹ نمی‌توانی شیر تاریخ روز پیدا کنی و چون روز قبل هم جمعه بوده و هیچ شیری صادر نشده، تازه‌ترین شیر برای دو روز قبل، یعنی پنجشنبه‌ست. شیری که امروز پیدا کردم، مربوط به چهارشنبه بود اما با تاریخ نگهداری ۱۰-۱۲ روزه. تفاوت بارزی در طعم لته ایجاد نشده اما از بهم خوردن جزء ثابت زیست روزمره‌م، چندان خرسند نیستم.

حالا که بحث از تاریخ شد، باید اقرار کنم که تاریخ ۷ اردیبهشت ۱۴۰۴، تاریخ بسیار نزدیکی‌ست. با احتساب روز واقعه و امروز، می‌شود ۶۳ روز. به تفاوت ادراک زمانی فکر می‌کنم. به این‌که تو خیلی سریع توانستی عبور کنی یا من خیلی دیر. و بعد به خود عبارت "عبور کردن" فکر می‌کنم.

فکر می‌کنم مسئله پنهانی من، چیزی نیست که تو بتوانی از آن عبور کنی. این را تقریبا از ابتدای روزی که خواندمت فهمیده بودم. این را در نسبت با یک دختر دیگر هم فهمیده بودم. اما به روی خودم نیاوردم و ادامه دادم. یادمه ۱۹ساله بودم و او ۲۶ساله. مشکلی با تفاوت سنی ۷ساله نداشت اما با مسئله‌ای که اقرار کردم، چرا. اصلا همه باید با چنین چیزی مشکل داشته باشند. تا وقتی که پایت روی زمین باشد و متعلق به جامعه و روایت کلان، نمی‌توانی از چنین چیزی عبور کنی. سرخوردگی حاصل از آن رابطه، تقصیر خودم بود. تقصیر ادامه دادن و به روی خود نیاوردن. چیزی که نمی‌خواهم در نسبت با تو یا دیگری تکرارش کنم.

بیان کردنش برایم کار سختی‌ست. اما چون می‌دانم که تو صرفا با پاراگراف بالا قانع نمی‌شوی، به‌شکل ضمنی مسئله را برایت شرح دهم. دیشب وقتی تلاش داشتی مسئله بغرنجم را حدس بزنی و پرسیدی "دختری؟" جا خوردم. آن‌قدر باهوش بودی که شرم من را به سمت مسائل جنسی ببری. حدس تو غلط بود اما مسئله بغرنج من چیزی‌ست در نسبت با تخت و امورات جنسی. 

 

دیگری عزیز

متن را از ابتدا تا به اینجا خواندم. سرسری‌ست. پیش‌زمینه‌های لازم را ندارد. همیشه فکر می‌کنم باید پیش‌زمینه‌های ذهنی‌ام را بگویم و این حوصله‌ی همه را سر می‌برد. چه کسی حوصله واکاوی پیش‌زمینه‌ها را دارد در زمانه "عشق ما توییتر"؟ اینطور مواقع حرفم را می‌خورم و با فرم لیوان روی میز یک شوخی مسخره می‌کنم. همیشه بعد از هر شوخی احساس رخوت می‌کنم. همیشه بعد از هر بار اعتراف به مسئله‌م، احساس رخوت می‌کنم. فکر می‌کنم که تمام شد همه‌چیز و حالا که جهان هم زایایی‌اش را از دست داده است برای اسطوره‌های جدید، حالا بر دوش پورون باستانی و هیوم مدرن ، می‌توانم تراژیک‌ترین سقوط(بیش از خود هبوط) را تجربه کنم. سقوط از امر واقع یا از چشم‌های تو.

متاسفم که از حفظ شور زیستن در تو، عاجز بودم. متاسفم که جشن نصفه و نیمه‌ای با آبجو‌های تقلبی‌ام. من گفتگو را فقط در عرصه کلام بلدم و نه گفتگوهای تنانه. گفتگویی که مهم‌ترین گفتمان‌ها را شکل می‌دهد.

موسیقی ضمیمه‌شده: کلام، مشروع لیلی

متن ضمیمه‌شده : لطفا در تلگرام  و به‌شکل مستقیم برایم چیزی ننویس. گمونم تا آخر روز اینسکیور باشم. همان وبلاگ بهتر است. اصلا می‌توانی هیچ‌چیز ننویسی. هیچ ضرورتی ندارد. حداقلش این است که حالا احساس سبکی می‌کنم.

با احترام، ف.

 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴/۰۴/۰۸
geek guy

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی